The Memorial of Mr. Ata’u’llah Ridvaniجلسه تذکر عطا رضوانی

by keyvan
از روز چهارشنبه جوانان برای اماده کردن مکان تشکیل جلسه تذکر تلاششان را965_00_rezvani-1   -3 -16
اغاز کرده بودند.پنج شنبه زمان  اوج فعالیت ها بود.صندلی ها را اوردند
.همه کمک میکردند.از جوان 17 ساله تا پیرمرد 73 ساله .با عشق ، با مهر و با خلوص نیت.همزمان گروهی سرگرم به راه اندازی ونصب سیستم سرمایشی بودند تا میهمانان از گرمای هوا رنج نبرند.همه و همه دوست داشتند خدمتی انجام دهند از تهیه ژنراتور برق گرفته تا تهیه شربت و شیرینی و وسائل پذیرایی و غیره
از ساعت 12 ظهر تاج گلهای تقدیمی دوستان  و عزیزان بود که به محل برگزاری جلسه تذکر ارسال و روانه میشد.”تقدیمی بند نسوان زندان اوین” “تقدیمی
زندانیان زندان رجایی شهر” “تقدیمی احبای طهران..” “تقدیمی زندانیان سمنان ” ….اینها عناوینی بود که بر روی تاج ها و سبد های گل نوشته  شده بود و از این قبیل بسیار بود.چند تن از جوانان مشغول نصب ال سی دی بر روی دیوار بودند تا میهمانان در حین پذیرایی ودر زمان قبل از ورود به سالن عکسهای عطا ی نازنین  را مشاهده کنند.تعدادی از نصوص مبارکه هم  در خصوص شهادت تهیه شده بود که در میان عکسها ،گاه فرصت زیارت انان دست می داد.بالاخره ساعت 4 بعد از ظهر فرا رسید.احبای عزیز، این سالکان سبیل عشق
و وفا با قدمهایی ثابت و استوار وعزم هایی راسخ وخلل -6ناپذیر،بی هیچ واهمه از ظلم و شقاوت برای ابراز همدردی وتجدید عهد و پیمانی مقدس ،همه جان بر
کف، برای شرکت در جلسه حاضر شدند.جوانان خدوم،مشتاقانه به سمت میهمانان رفته و قامت افراشته شان را در مقابل فرداً فرد ایشان خم نموده و پذیرایی
می نمودند.هر دقیقه بر سیل جمعیت افزوده میگشت.احبا در دسته های 130 نفری وارد سالن میشدند.مقدمه ای بیان میشد و اززیارت و تلاوت  آثار مبارکه بهایی برای تسکین بازماندگان و حاضرین  و ارتقا روح مقدس عطا استمداد میشد.مناجاتها اغلب با موسیقی همراه میشد و تاثیری مضاعف بر ارواح و افئده مینمود.شاید همه دوست میداشتند که در قسمت روحانی جلسه مشارکتی داشته باشند و البته این تمنا و ارزو با اذکار دسته جمعی که زیارت میشد رایگان و شایگان میشد.
“”تراني يا إلهي متمسكاً باسمك الأقدس الأنور الأعزّ الأعظم العليّ الأبهى ومتشبّثاً بذيل تشبّث به من في الآخرة والأولى””
یا نور النور یا نور فوق کل نور یا مظهر کل ظهور یا رحمن یا رحیم
افکار جمیع حاضرین متوجه جانفشان یار بی نشانی بود که سخاوتمندانه جان شیرین در راه احیای این سرزمین مقدس ، و وحدت نوع انسان که اعظم امال اهل بهاست فدا نموده بود .این فدایی، فدایی جامعه بشری برای رسیدن به یک ارزوی دیرینه نیز محسوب میشد.ارزوی صلح،ارزوی وحدت . و در یک کلام عطاالله رضوانی قربانی جامعه جهانی بود نه  صرفا متعلق به جامعه بهایی چشمان پرفروغ عزیزان چون ابر بهاران میگریست چرا که وداع با یاران هم پیمان در جایی که سنگ هم به ناله دراید سخت مینماید.
دل کندن و خارج شدن از ان فضا بسی مشکل مینمود ولی چاره ای نبود.انبوه جمعیت در حیاط و کوچه و خیابان موج میزد.هر دسته ای حدود سی دقیقه در سالن حضور می یافتند و پس از اتمام برنامه روحانی از درب دیگری از مجلس
خارج میشدند.احبا از طهران و کرج ،مازندران و گیلان و قزوین و همدان و سنندج،ارومیه و تبریز و سمنان و مشهد وشیراز ،بیرجند  بند عباس و اصفهان و یزد… در این جلسه حضوریافتند.از شرکت کنندگان تقاضا شده بود که از ساعات اولیه در جلسه تذکر شرکت کنند.خیل عظیم جمعیت هم از همان ساعات
اولیه جلسه ، در مجلس حاضر میشدند.این در حالی بود که از سایر احبا به خاطر جلو گیری از ازدحام جمعیت تقاضا شده بود که به جلسه تذکر دیگری که قرار بود روز جمعه پانزدهم در شرق طهران برگزار شود تشریف ببرند.
درخلال یکی از بخش های برنامه پس از تلاوت ادعیه ، قطعه شعری زیبا از یکی از دوستان عزیزمان که به همین مناسبت سروده شده بودشخصا به سمع حاضرین
رسید.متصاعد الی الله جناب میدانی (پدر دکتر میدانی)در دوران حیاتشان به لوحی از مرکز میثاق اشاره نموده بودند که به اعزاز خاندان جلیلشان   عز صدور یافته بود.در ان لوح حضرت عبدالبهاء ،شهر بندر عباس را شهر خود نامیده بودند و این موضوع الهام بخش شاعر از برای سرودن شعر خویش بود
کشتی عبدالبهاء در بندرش پهلو گرفت
 حضرتش دلداده ای در حلقه بازو گرفت
جان چو در اغوش جانان جسم خونین واگذاشت
  صد هزاران جان نو زان دلبر مه رو گرفت
سالها در بندر معشوق کرد انفاق عمر
 تا که با انفاق جان جا در کنار  او  گرفت
روز و شب سودای خدمت داشت در سر تا عدو        تیر کین بر سر زدو جان زان کمان ابرو گرفت
دشمن طاووس اید پر او بلخی سرود           خوی خوش جان از تن ان خادم خوشخو گرفت
بس که محبوب قلوب خلق بود از هر مرام    تیر صیاد حسد جان زان چنان آهو گرفت
بارها تهدید کردندش که از ایران برو               غافل ازعشق وطن کان سینه با ان خو گرفت
دوستانش را به خاک و خون کشیدند از ستم               تا هراسد بلکه اما ،باورش نیرو گرفت
همچو نامش آیتی بود از عطای  ایزدی             دست هر افتاده ای را هر دم و هر سو گرفت
همسر او روشنک همراه او بیست و دو سال          بی گمان توفیق خدمت از ان بانو    گرفت
ای خوشا اولاد او کوروش ملیکای عزیز            زانکه شد عبدالبهاشان باب و در پهلو گرفت
چون شهیدان زندگانی کرد و آخر شد شهید            جان رضوانی سزایش جای در مینو   گرفتآری
عطا رضوانی جای در مینو گرفت و از نظرها پنهان گشت. پیمانه پیمان الهی بدست گرفت و می پرست شد .چشم از دو جهان بپوشید و جان در ره جانان
نثار کرد .دلش عزم کوی دوست نمود و به قربانگاه عشق  شتافت مگر نه این است که او عاشق بود.شما کدام عاشق را میشناسید که جز وطن معشوق محل گیرد؟
کدام طالب را به خاطر میاورید  که بی مطلوب راحت جوید.؟ البته این از مقتضای عشق است و باید چنین باشد  چرا که عشق از اول سرکش و خونین
بودبارها  تهدیدش نمودند ولی مگر محبان کوی محبوب از بلا پروا کنند؟از ملک فانی برتر خرامید و حال از نیستی و فنا و محنت و خطا فارغ گردید.گرچه
به رصاص کین از پرواز در عالم خاکی بازماند ولی طیر روحش شهپر عشق گشود و در فضاهای خوش جانان پرواز آغاز نمود.سینه منیرو بی الایشش لایق تیر قضای
الهی شد و گردن افراشته اش لایق کمند بلایای نامتناهی.حال از این فرقت پر حرقت غمی جانکاه بر روح و روان یارانش بنشسته که جان را میگدازد و حرمان
و هجرانش روان را پژمرده مینماید ولی خدایش این درد والم را تسکین خواهد بخشید و بندگان باوفایش را تسلی خواهد بخشید.یارانش را به قوتی ملکوتی
تایید خواهد نمود تا انجمن عالم را به نور اتحاد و اتفاق منور سازند و کشور مقدس ایران را مطلع فرح عالمیان  نموده رشگ گلزار و چمن نمایندتعدادی از زندانیان سالهای گذشته و خانواده های زندانیان عقیدتی حال حاضر به جهت ابراز همدردی و تسلیت در مجلس حاضر شدند تا بگویند از خشونت  و خونریزی بیزارند و در کنار و در این سوگ و ماتم شریکند و سهیم.باور مذهبی را حق طبیعی و خصوصی و مسلم شهروندان این آب و خاک  میدانند چنانچه در خرم روزگاران پیشین این سرزمین معمول بوده و ایرانیان سردمدار این حقیقت و واقعیتند.همزمان با برگزاری این جلسه باشکوه تنی چند از چهرهای سیاسی روزِ  ایران نیز به اظهار نظر پرداخته بودند و این عمل قبیح را محکوم نموده بودند. شعر حافظ شیراز به خاطرم امد که می فرماید
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
مناجاتی زیارت شد و دعای قل الله یکفی عن کل شی و علی الله فلیتوکل المتوکلون سه بار دسته جعی و همراه با نوای جانفزای موسیقی خوانده شد
رجفه بر اطباق  بخشید.آهسته آهسته به ساعات پایانی نزدیک میشدیم هنوز تعداد زیادی در حیاط بودند ولی از ازدحام جمعیت در کوچه و خیابان خبری
نبود.در یکی از بخش های دیگر برنامه که تر تیب و تسبسل انها در خاطرم نمانده پس از زیارت یک قسمت از آثار مبارکه ستاره ماه رویمان (نوه صهباء
رضوانی ونظام فنائیان  فرزند سیامک ایقانی و انیسا فنائیان )برای قرائت دل نوشته مادر دربندش( که خواهرزاده عطا محسوب میشود  و اجازه حضور در
مراسم تدفین و تذکر را به او نداده بودند)در میان جمعیت حاضر شد. ستاره و شکیب این روزها در حالی پدر تازه از بند رها شده اش را در آغوش می کشند
که باید علاوه بر رنج دوری مادر باید غم از دست دادن دائی مادرش که فی الواقع دایی مهربان انها نیز محسوب میشود را تحمل کنند.کودکانی که برای
همگان شاهد گویایی هستند از ظلم و ستمی که بر این خانواده و بر این جامعه رفته است . پایش در گچ است.با کمک عصا و پدر در مقابل جمعیت حضور مییابد .با ان صورت زیبا و معصومانه اش  شروع به خواندن میکند
نامه مامان انیسا برای دایی عطای مهربان
ساده، آرام ،صبور مطمئن والبته همیشه خندان.از دوران کودکیم همواره اینگونه در کنارم بودی.
آنقدر ساده و ارام بودی که با رفتنت فهمیدم چقدر باعث آرامش طوفانهای زندگیم بودی.در ناملایمات این سالها،در نبود مامان و سیامک و خود من،همواره راه طولانی بندر عباس به سمنان را می پیمودی تا چند روز در کنار فرزندانم باشی.بودنت انچنان تاثیر گزار بود که نام تو به عنوان دایی محبوب همواره
ورد زبان ستاره و شکیب است و من نتوانستم درزمان نبودنت به پای همه بودن های بی پیرایه و صمیمانه ات وبه احترام روح عظیمت در کنار خانواده مهربانت باشم.ای کاش باز هم میتوانستیم از حضورت در این دنیا سهمی ببریم.ولی گویا قسمت ما تمام شد.اما در این زندان باز هم تصویر همیشه خندان تو در ذهنم ارامبخش
لحظات دلتنگیم است تا سجده نمایم و خالق یکتا را به شکرانه فضل با تو بودن در این سالها  ثنا گویم و بخوانم

” الهی الهی  اشکرک  فی کل حال و احمدک فی جمیع الاحوال..”

در حین خواندن متن، صدای گریه سوزناک و ارام حضار به گوش میرسید و تو نیز دلت به درد میآمد و باایشان همراه میشوی .پس از ان قسمتی از دعای شکر
زیارت گردید:
هو اللّه تعالی شأنه العظمة و الاقتِدار ” الهی الهی أشكرك فی كلّ حال و أحمدك فی جميع الاحوال …فی السّجن لك الوفاء يا سابغ النّعم و فی الحبس لك البقاء يا مالك القدم * لك العطاء يا مولی العطاء و سلطان العطاء و مالك العطاء أشهد انّك محمود فی فعلك يا أصل العطاء و مطاع فی حكمك يا بحر العطاء و مبدأ العطاء و مرجع العطاء*
دعای دسته جمعی یا منان یا منزل البیان یا موجدالامکان یا مظهر السبحان یا بهاالله    3 مرتبه زیارت شد قلوب منور گشت و رویها نورانی شد و خویها
رحمانی و فضا به  تسلیم و رضا مزین شد سفره طعامی گسترده شد که انشاالله زین پس به خیر و شادی گسترده شود .همه در کنار هم سد جوعی نمودند وبه خانواده و میزبان بدرود گفتند.با قلوبی محترق و ضمیری بیدار و روشن از آتش عشق و وداد که حماسه عطا  رضوانی انرا شعله ور ساخته بود از نظرها پنهان شدند تا با عزمی راسخ و خلل ناپذیر در ابادی و احیای ایران عزیز بکوشند و هریک شمع و چراغی شوند از برای زائل نمودن  تاریکی تعصب و دشمنی.رفتند تا مهر را جانشین  کین نمایند


Our continued service to humanity and loving actions towards all and of educating humanity to choose peace against violence is a Baha’i way of responding to this senseless killing born of ignorance and religious prejudice.

Keyvan

You may also like

Leave a Comment